يوسف سيفي
1- نظام اعتقادي شيعه در طول تاريخ پر حادثه خود، يك چيزهايي را هيچ گاه نپذيرفته است. يعني برهه هايي در تاريخ هست كه مثلا اگر فلان موضوع را قبول مي كرده است، در ترويج و توسعه خود و حتي سهولت زندگي مومنين بسيار موثر بوده، اما اين نظام اعتقادي به آن نه گفته است. و اين نه گفتن ارثيه علوي نظام اعتقادي شيعه است.
امير المومنين سياست ورزي را از پيامبر آموخته بود، و خود او نيز علم امام داشت، يعني به همه مسائل آگاه بود و مي دانست كه چه اقدامي چه پيامدي دارد. اما بلافاصله پس از خلافت، به معاويه در صدها كيلومتر دورتر از حجاز، نه گفت، و به طلحه و زبير در خانه خود، و از اول هم اگر بيعت كرد با نه بيعت كرد و اينگونه بود كه شيعه از علي (ع) آموخت كه وقتي او استمرار حكومتش را، كه اگر مي بود حكومت علي بود، حكومت عدل بود و مثل آن ديگر نخواهد بود، با آنچه به آن معتقد نبود، خلط نكرد، شيعه هم يك تاريخ پر حادثه را محكم ايستاد و خودش را با هيچ چيز خلط نكرد. اين مرزي كه مي بينيم، مرز نه، شيعه به غير اسلام، به استكبار، به ظلم، و به باج خواهي است، كه از اول تا حالا كشيده شده است.
2- علي (ع) خلافت را مي پذيرد. و با همانهايي كه در كوچه هاي تنگ مدينه سلامش را بي پاسخ گذاشته بودند بيعت مي كند. با همين ها كه حالا خسته و بيمار، بازگشته اند، حكومت تشكيل مي دهد. اين آري علي (ع) است. و بعد حكم جهاد با مسلمان نماهايي را مي دهد كه پينه هاي شتريشان نماد اسلام گراييشان است. علي فرمان مي دهد كه برادرت را كه نماز مي خواند، و روزه مي گيرد و با خدا مي جنگد، بكش و مجاهد في سبيل الله باش و يا بمير و شهيد احياء عند ربهم باش.
اين آري علي (ع) است، و تيغي برنده براي بلاهت هايي كه نماز و روزه را مي ديدند و دشمني با خدا را نه. و تصلبي كه به صرف نام بي مسماي مسلماني، شمشيرهايشان از كار مي افتاد. اين همان علي (ع) است كه سالها حكومتش و خلافتش براي نخلها و چاه ها بود و شمشيرش بيل كهنه اي كه خاك را نيز به سختي مي شكافت. و چه شمشير بزند و چه حكمي براي سرداري بنويسد و چه نخلي بكارد، همه يكي است. تا دوران براي بقاي اسلام چه اقتضا كند.
3- روح فقاهت شيعه مبتني به همين سنت علوي شكل گرفته است. و وقتي مدعي اسلام براي همه زمانها و مكانهاست، اسلامي را مي گويد كه مطلقا درباره هيچ چيز سكوت نمي كند و مطلق است. و آنگاه كه درباره فقيه جامع الشرايط سخن مي گويد، كسي منظور نظر است كه حتي مي تواند عليه آنها كه نام مسلمان دارند، حكم جهاد دهد. براي اصول بجنگد و حتي يك قدم هم عقب ننشيند، و براي استحكام حكومت عدل علوي، امارت كوفه و بصره را به طلحه و زبير ندهد. و در عوض مبتني به جامعه خويش رفتار كند. يك روز عمرو بن عبدود را بكشد، يك روز با دستان بسته بيعت كند، يك روز باغباني كند و يك روز هم بر سراسر قلمروي از خراسان تا مديدترانه حكمراني كند. و بعد مال حرامي را كه كابين زنان شده است بستاند، و شتري را كه تقدس يافته، پي كند.
پس هيچ دري بر اين روح فقاهت شيعه بسته نيست. هيچگاه نمي ايستد و هيچگاه براي آنكه سخني براي گفتن ندارد سكوت نمي كند. اين يك ماهيت عاري از ناخالصي است كه به تناسب آنچه اقتضاي منفعت اسلام است، شكل خود را عوض مي كند و هيچگاه از خلوص خود عقب نشيني نمي كند.
4- همان فقاهتي كه به اين سبب داراي ولايت عام تلقي مي شود كه هرچه زمان اقتضا كند و هرچه فضا تنگ باشد، براي هيچ بني بشري، به سفارت انگليس پناهنده نمي شود. و هرچه باشد، رضاخان دروغگوي جمهوري خواه را به سلطنت فرسوده قاجار ترجيح نمي دهد. و هرگز از كلمه خود عقب نمي نشيند. و همان فقاهتي كه مشروطه خواه مي شود و براي خواسته خود قرباني مي دهد.
همان كه به پارلمان مي رود و بر كرسي وكالتي تكيه مي زند كه هيچ انطباق شكلي با او ندارد. جباران عالم مي آيند از او كسب تكليف مي كنند و او پاسخ مي دهد و هيچگاه جباريت آنها را به رسميت نمي شناسد. يعني اگر امكانش باشد و قدرت داشته باشد و اگر ظلمي باشد، تداوم قدرتش را به تداوم آن ظلم، وابسته نمي كند. حال ظالم هركه مي خواهد باشد. اينجا نقطه آخر است. و از اينجا به بعد، هيچ انعطافي در كار نخواهد بود. ايجا پاي خالصي و ناخالصي آن ماهيتي در ميان است كه بدون او، و اگر او آلوده شود، فرقاني در ميان نخواهد بود.
5- قيد اطلاق براي ولايت فقيه، يك چيزي نيست كه در يك زماني و بر اساس يك نظريه پردازي، حتي در چارچوب احكام اسلامي، براي ولايت شيعي، عارض شده باشد. قيد اطلاق شرطي است كه اگر نباشد ولايت فقيه اصلا وجود نخواهد داشت. آن ولايتي كه صلح مي كند، مي جنگد، حكم جهاد مي دهد، تنباكوي حلال را حرام مي كند، و براي شريعت قرباني مي دهد و در پيش پا افتاده ترين امور مسلمين مداخله مي كند و از ابتداي فقاهت شيعه هم بوده است، كجا فاقد قيد اطلاق است كه بيايند و مطلقه اش كنند.
اين مطلقه از آن روست كه قبلا امكان بروز نداشته است و چون عادت شده است كه محدود باشد، در كللمه مقيدش مي كنند كه مطلق است. والا نبودنش غير قابل تصور است. مطلقه در ولايت مطلقه فقيه آمده است كه آن را تعريف كند، نه اينكه به آن اضافه شود و يك چيز جديدي درست شود كه قبلا نبوده است.
6- و اصلا اگر اين مطلقه نباشد چگونه مي شود حكومت اسلامي وجود داشته باشد. حكومت محدود هم مگر هست. اصلا نظام اعتقادي شيعه به اين خاطر مي تواند تشكيل حكومت دهد و آن حكومت به جاي سلطنت، جمهوري، ديكتاتوري، دموكراسي، و... حكومت اسلامي باشد، كه مطلقه است. دست و پا بسته نيست. و متحرك است. چون مطلقه است، مي تواند حركت كند و هيچگاه دغدغه ايستادن نداشته باشد. والا اگر قرار بود حوزه اي زندگي اجتماعي جامعه بشري از حيطه تصرف او خارج باشد كه وقتي به آنجا مي رسيد، متوقف مي شد.
رمز پويايي فقهي كه مي گويند و جمهوري اسلامي از ميوه هاي آن است، همين قيد اطلاق است. و اين يعني متصلب نيست، انعطاف دارد و مي تواند به خودش مبتني به شرايط شكل دهد. و چون براي اسلام است، هيچگاه از اسلام كوتاه نمي آيد. حد يقفش اسلام است، حال چه امروز نتيجه بدهد، چه 1400 سال ديگر، مهم اين است كه وجود بيروني و قابل استفاده داشته باشد، و مستعمل نباشد و در عين حال خلوص خود را نيز حفظ كند.
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها : مطلقه, صفت ماهوي ديانت اسلام, يوسف سيفي, نظام اعتقادي شيعه, تاريخ پر حادثه, ارثيه علوي, نظام اعتقادي شيعه, ,